|
دستشو گرفتم و آوردم پیش خدا گفتم من همینو میخوام...گفت بهتراز اینو واست کنار گذاشتم پامو کوبیدم زمین گفتم من فقط و فقط همینو میخوام آروم زیر لب گفت آخه قولشو به یکی دیگه دادم!...
یه وقتایی هست که باید لم بدی یه گوشه و جریان زندگیت رو فقط مرور کنی و بعدش بگی...به سلامتی خودم که اینقدر تحمل داشتم..!
مادر مرا ببخش!درد بدنم بهانه بود کسی رهایم کرده که صدای بلند گریه ام اشکهایت را در آورد باز ببخش!
نه اینکه زانو زده باشم ..نه فقط دلتنگی سنگین است!همین!
دمش گرم .....باران را میگویم به شانه ام زد و گفت خسته شدی؟ امروز من به جات میبارم
نظرات شما عزیزان: ویدا
ساعت13:40---20 تير 1392
سوگلی جون واقعا قشنگ بود خیلی دوس داشتم ممنون از وبلاگ قشنگت
خوش به حال عشقت.
خاطره
ساعت20:03---19 تير 1392
ازش خیلی خوشم اومد خیلی نفسم
|